برخی نمونههای تفسیری
در این مقام برای روشن شدن موضوع به چند نمون? تفسیری که نشاندهند? دیدگاه علمگرایان? افراطی طنطاوی در تفسیر است اشاره میکنیم و هر یک را به اختصار نقد و بررسی مینماییم.
الف) تفسیر زنده شدن مردگان به احضار روح
طنطاوی از داستان عزیر پیامبر[1] که خداوند برای نمایاندن قدرت خویش، او را صد سال میمیراند و بعد زنده کردنش چگونگی زنده شدن الاغ او را نیز که بدنش پوسیده شده و استخوانهایش بر جای مانده است به او نشان میدهد، علم تشریح بدن را استنتاج میکند[2]. همو در تفسیر آیة ?فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحیِ اللهُ الْمَوْتَی??[3] زنده شدن مرده را به معنای احضار روح تفسیر میکند[4] تا همسازی آن با علوم تجربی را بیان کند. در تحلیل نظر طنطاوی در این آیه ذکر دو نکته ضروری است: یکی اینکه تعبیر «کذلک یحیی الموتی» دلیل بر آن است که موضوع فقط احضار روح نبوده، بلکه به راستی زنده کردن مرده و حیاتبخشی به یک موجود فاقد حیات مطرح بوده است. دیگر اینکه بسیاری به طور کلی علم احضار روح را انکار نموده و بر این عقیدهاند که «دانش احضار روح علمی دروغین است و با دین سازگار نیست، چه رسد به اینکه بتواند در تفسیر آیهای از قرآن مورد استفاده قرار گیرد. زیرا وقتی روحی مشخص و معین بخواهد احضار شود ممکن است جن به صورت روح آن فرد درآید و مطالب خلاف واقع ابراز کند و با این احتمال چگونه ممکن است حکم قتل را ـ آن گونه که آیه در صدد بیان آن است ـ بر شخص بار کرد»[5].
ب) دخان؛ مادهای آتشزا و گازی
طنطاوی که به همة تعابیر و واژگان قرآن نگاه علمی دارد دخان را به مادهای گازی و آتشزا مانند دود یا ابر یا سدیم تفسیر میکند و به برخی نظریات در علوم جدید استناد میورزد[6]. حال آنکه دخان در لغت به معنای بخار و دود آتش است و تفسیر او از دخان به مادة آتشزا و گازی شاهدی ندارد. نیز بر طبق فرضیة علمیای که امروزه مطرح است پس از انفجار بزرگ حرکت دورانی پدید آمده و تودهای از گازهای عناصر گوناگون به صورت دودی عظیم به چرخش درآمده است[7]. این فرضیه نشان میدهد که آنگونه که طنطاوی گمان برده آسمان قبل از وقوع آن انفجار بزرگ، گازی آتشزا نبوده است.
ج) نقصان در زمین
نگارند? تفسیر الجواهر در تفسیر آیة ?اَوَ لَمْ یَرَوْا اَنَّا نَأْتِی الْاَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا?[8]، آورده است:
این آیات برای حالت خاص و تغییرات اطراف زمین از قبیل: خراب شدن و آباد شدن و پیروزی طایفهای و شکست طایفهای و زیاد شدن ساحل در ناحیهای و کم شدن آن در ناحیة دیگر و کوچک شدن زمین از ناحیة قطب شمال و جنوب و خشک شدن دریاها بر اثر مدّ و گذشت زمان، فرود آمده است[9].
مفسر پیام این آیه را با نظریة فرورفتگی دو قطب و برآمدگی استوا همسان ساخته است، اما آیا به راستی منظور از تعبیر ?ننقص من أطرافها? همین مفهوم است؟ برای تبیین این موضوع ذکر سه نکته ضروری به نظر میرسد:
1ـ این برداشت با سیاق آیه ناسازگار است. آیة پیشین به تهدیدهای الهی علیه کافران پرداخته است و بخش پایانی آیة مورد بحث با لحنی تهدیدآمیز از سرعت حسابرسی خداوند خبر میدهد، پس به ناچار باید قسمت میانی آیه نیز با همین فضای معنایی مرتبط باشد. در این صورت نظر علامه صحیح است که میفرماید: «این آیه کافران را به هلاکت تهدید کرده است و به عبرت از سرنوشت گذشتگان سفارش میکند و از آن استفاده میشود که پرداختن به زمین و کاستن پیرامون آن، کنایه از هلاکت و نابودی اهل زمین است»[10].
2ـ برداشت طنطاوی از آیه مبتنی بر آن است که «ال» در واژة «الأرض» جنس و منظور از آن کرة خاکی باشد، حال آنکه نشانههای تفسیری حکایت از آن دارد که منظور از «الأرض» سرزمین حجاز است که با پیشرفت اسلام، مرحله به مرحله، قسمتهایی از آن از جغرافیای شرک جدا میشد و به سرزمینهای اسلامی میپیوست و فضای شرکآلود رو به کاستی بود و مشرکان در معرض نابودی تدریجی قرار میگرفتند[11].
3ـ نظریات علمی زمینشناسی حکایت از آن دارد که زمین از سمت دو قطب فرورفتگی پیدا کرده است نه از همه سو، و این با تعبیر «ننقص من اطرافها» سازگار نیست؛ چرا که واژة «اطراف» بیش از دو طرف را میرساند[12].
د) چگونگی آفرینش آسمان و زمین
نویسندة الجواهر در قضیة خلقت آسمان و زمین و نحوة شکلگیری کرة خاکی در ذیل آیة ?أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَنَّ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمُا?[13] با استناد به نظریات جدید علمی تصریح میکند که «این مسئله الآن در اروپا ثابت شده است که خورشید کرهای آتشین بود و میلیونها سال از عمرش میگذشت و زمین و سایر سیارات نیز با خورشید بودند، سپس زمین و دیگر سیارات از خورشید جدا شدند»[14]. در این بیان، مفسر دانسته یا ندانسته به اشتباهی سخت درافتاده است؛ بدین سان که آسمان را به معنی خورشید گرفته و با همین تلقی ناصحیح ـ که از دغدغههای علمیاش ناشی میشود ـ بیان داشته که زمین به خورشید چسبیده بود و از آن جدا شد. در صورتی که آیه بیانی دیگرگون ارائه داده است. آیه میگوید: آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند نه خورشید و زمین. دیدگاه طنطاوی در تفسیر این آیه برگرفته از نظریة لاپلاس فرانسوی (د.1876م.) است که هنوز شصت سال از این نظریه نگذشته بود که باطل اعلام شد[15]. نیز گفتار شیوای امام باقر(ع) در تفسیر این آیه، مفهومی متفاوت از آنچه که طنطاوی و دیگر مفسران علمی ارائه نمودهاند بیان میدارد. امام باقر میفرمایند: «معنای رتق و فتق این است که درهای آسمان در آغاز از فروریختن باران بسته بود و سپس خداوند آن را با ریزش باران گشود و زمین نیز از شکفتن گیاهان و درختان بسته بود و خدا آن را پس از چندی باز کرد»[16].
و) پیوند دانش شیمی با موضوع حبّ و دوستی
طنطاوی در تفسیر خود از مباحث علوم انسانی و اجتماعی نیز چشم نپوشیده و از آن در موارد مناسب، سود جسته است. او در تحلیلی عجیب و بیربط، ارتباط علم شیمی و مسالة حب و دوستی را مطرح نموده و در تشریح ارتباط میان این دو، با اشاره به ترکیب هیدروژن با اکسیژن و گاه ترکیب آن با نیتروژن بیان میکند که ترکیب نخست (هیدروژن با اکسیژن) پایدارتر و عشق کاملتر است. هیدروژن با نیتروژن آتش میگیرد، ولی با اکسیژن متحد میشود. نویسندة الجواهر با یگانه دانستن اینگونه روابط با روابط حاکم بر جهان روحی و عملی انسان به تطبیق این موارد با روحیات بشر میپردازد[17].
آنگونه که مشاهده نمودیم تلاش طنطاوی در نمایاندن مباحث علمی در سایة آموزههای قرآنی او را به گردابی از تفسیرها و تحلیلهای تکلفآمیز از آیات روشن الهی کشانیده است که میتوان همانند تفسیر فخررازی آن را حاوی هرگونه مطلبی غیر از تفسیر قرآن دانست.
مخالفان و موافقان روش علمگرایانه در تفسیر
به باور برخی، روش علمگرایانه در تفسیر قرآن خیزشی در راستای زدودن خرافات و افسانهها از دامان پاک شریعت بود. این نهضت که در بستر سیل بنیان کن خرافات از یکسو و شیفتگی شتابزدة طرفداران آن از سوی دیگر به وجود آمد، موجب شد تا مفسران علمگرا در آثار فکری و قلمی خویش قواعد طبیعی حاکم بر سنتهای الهی را ملاک اعتبار یا عدم اعتبار دیگر رویدادها قرار دهند. این روند باعث شد که ایشان در عرصة درازدامن مسائل غیبی و موضوعاتی که از تیر رس علم و اندیشة آدمی خارج است با سلاح علم و اندیشه وارد شوند و در نتیجه یا در اصلِ بسیاری از معجزات شک و تردید نمودند و یا تمام تلاش خود را برای ارائة تحلیلی خردپذیر از آنها به کار گرفتند[1]. حاصل کار اینان تطبیق نتایج غیرقطعی و غیرنهایی بحثهای بشری در زمینة علوم تجربی بر حقایق مطلق و نهایی قرآن بود که کاری ناصحیح است[2]. کاری که فخررازی در تفسیر خود به حد تمام و کمال به انجام رسانید و ابی حیان اندلسی به همین خاطر بر او خرده میگیرد که از مسیر صحیح تفسیر خارج شده است[3]. ابواسحاق شاطبی، صاحب الموافقات فی أصول الشریعه از دیگر مخالفان روش علمگرایانه در تفسیر است. او در کتاب خود بحثی را در مقاصد شریعت تدوین نموده و در آن هدف شارع در فرستادن دین به سوی مردم را فهمیدن و متذکر شدن آنان دانسته است. وی منظور از امی بودن امت را ناآگاهی آنان به علوم گذشتگان میداند. او میگوید: «اگر قرآن از علومی سخن گفته باشد که مخاطبان عصر نزول از آن اطلاعی نداشته باشند، دیگر قرآن معجزه نخواهد بود و احتجاج به قرآن و نیز تحدی آن منتفی است»[4]. از میان معاصران، شیخ محمد شلتوت در کتاب تفسیر القرآن الکریم، محمد عزه دروزه در التفسیر الحدیث، امین الخولی در التفسیر، معالم حیاته، منهجه الیوم، و ... به مخالفت با تفسیر علمی پرداختهاند.
موافقان علمگرایی در تفسیر نیز دلایلی ارائه نمودهاند که در آن بر اهمیت و ضرورت اتخاذ روش علمی در فهم و تفسیر قرآن تأکید نمودهاند. عبدالرزاق نوفل بر این باور است که اثبات اعجاز علمی قرآن از رهگذر نشر حقایق علمی موجود در آن، اثر خاصی در مبارزه علیه الحاد و تثبیت عقیدة ایمان در دلها و گسترش دعوت اسلامی دارد[5]. طنطاوی نیز با تأکید بر نقش تفسیر علمی در ترویج علم و خدمت به مسلمانان و پیشرفت آنان به تفسیر قرآن روی آورده است[6]. از همین رو وقتی فهد رومی از رویکرد مفسران به مباحث علمی در تفسیر، سخن به میان میآورد، تفسیر طنطاوی را مثال زده و میگوید:
تفسیر طنطاوی به عنوان نمونهای از تفسیر جامع و گستردة علمی قرآن کافی است؛ چرا که در این تفسیر مطالبی به چشم میخورد که جز در تخصصیترین و دقیقترین کتابهایی که در زمینة دانشهای جدید نوشته شده در جای دیگری یافت نمیشود[7].
طنطاوی و تفسیر الجواهر
شیخ طنطاوی جوهری در سال 1287 قمری در مصر متولد شد و تحصیلات خود را در مراکز علمی قاهره پشت سر گذارد. او نزدیک به سی عنوان تألیف دارد که در آنها به علوم طبیعی و انسانی توجه شده است. تفسیر جواهر که اولین تفسیر کامل قرآن کریم در دورة معاصر و تنها تفسیر کاملی است که با نگرش علمی به قرآن تدوین یافته است از آخرین نگاشتههای طنطاوی به حساب میآید[1]. طنطاوی زمانی که در دانشکدة دارالعلوم به تدریس علوم اسلامی اشتغال داشت نگارش تفسیر را آغاز کرد. برخی از بخشهای این تفسیر حاصل تدریس او برای دانشآموزان آن مرکز علمی است و بخشهایی نیز به صورت مقالات تفسیری در مجلة الملاجیء العباسیه به چاپ رسیده است[2]. بعدها با تنظیم و تکمیل این مباحث مجموعهای تفسیری در قالب 25 مجلد و یک جلد ملحقات فراهم آمد. نگارش این تفسیر در سال 1356 قمری به پایان رسید و مؤلف آن دو سال بعد، یعنی در سال 1358 در قاهره وفات یافت[3].
آنگونه که طنطاوی در مقدمه بیان داشته است او هماره در عجایب خلقت و زیباییهای جهان در دهشت به سر میبرده و به نگرش در این موارد و مطالعه و تفکر در این موضوع اشتیاق فراوانی داشته است. او همچنین از غفلت اندیشمندان مسلمان و نپرداختن ایشان به این گونه مباحث رنجیده خاطر بوده تا آنجا که دست به تألیف کتاب میزند تا با نگرش به آیات قرآن کریم به طور جامع و گسترده به این مباحث بپردازد و از این رهگذر گامی در جهت تطابق و سازگاری میان کتاب تکوین و تشریع بردارد[4]. طنطاوی جوهری که از غلبة فقه بر دیگر علوم اسلامی شکوه دارد، میکوشد تا ابعاد دیگری از علوم که دین آنها را مطلوب میداند ولی دین باوران و اندیشهوران اسلامی بدان نپرداختهاند را بازگو کند. به باور او وانهادن این بخش از علوم، زیان آشکاری برای امت اسلام به دنبال داشته است[5]. با چنین نیتی تمام تلاش خویش را به کار میبندد تا از دل آیات قرآن کریم مباحثی را که در بسیاری موارد هیچ ارتباطی با منطوق و مفهوم آیات ندارد بیرون کشد. وی برای شرح و بسط مطالب مطرح در تفسیر خود و ملموس نمودن آن برای مخاطب در قسمتهای مختلف تفسیری، اشکال و تصاویری از گیاهان و حیوانات و مناظر طبیعت و دستاوردهای صنعتی و جدولهای ریاضی و فیزیکی و … ارائه مینماید[6].
علمگرایی شتابزده
از دیگر عومل مؤثر بر تفسیر، پیشرفت دانش است. رشد و پیشرفت علم و دانش در گسترة زمان و آغاز دورة بلوغ فکری و شکوفایی عقلانیت بشری، از برخی رازهای عالم پرده برداشته است. مطالعات وسیع در عرصه فیزیک، شیمی، کیهان شناسی، علوم انسانی و اجتماعی انبوهی از اطلاعات و دانستهها را به جامعه عرضه کرده است که با دورههای قبل قابل مقایسه نیست. این آگاهی در تحول فهم مفسران از قرآن و پدید آمدن بحثهای جدید موثر بوده است. پرواضح است که پیشرفت علوم در فهم دین مؤثر است. معرفت یک دانشمند نسبت به صفات جمال و جلال حق و شناخت او از مدیر و مدبّر بودن صانع جهان و وجود ناظم واحد در کیهان بسی فراتر از موحد غیر دانشمند است. عقاید دینی یک دانشمند متدیّن بر اصول و پایههای متقنی استوار است که تخریب باورها و اعتقادات او را ناممکن میسازد. دینشناس عالم، دین را از روی بصیرت دریافت میکند و تصویری که از دین در ذهن او نقش میبندد تصویری روشن و واضح است. نوع خداشناسی، انسان شناسی و کیهان شناسی او با دیگران متفاوت است. چنین شخصیتی در جمع میان خدا، انسان و طبیعت تضاد و تعارضی نمیبیند، بلکه شناخت کامل هر کدام را وابسته به اطلاع کافی از دیگران میداند. در چنین نگرة ایمانی دانش بیشتر مایة درک بهتر اصول و مبانی دین است. اطلاعات و آگاهیهای صحیح برون قرآنی میتواند برداشتهای تفسیری را توسعه دهد و یا به تضییق دامنة معنایی آیات منجر شود. داشتن اطلاعات گسترده در زمینههای مختلف زمینهای را فراهم میآورد تا مفسر با ذهن و ضمیری باز با مسائل قرآنی برخورد کند و به گونهای آیات را تفسیر نماید که با داشتههای علمی و دانستههای اجتماعی و انسانی مخالف نباشد. این بدان معنا نیست که مفسر تلاش خود را در تطبیق یافتههای علمی بر آیات قرآنی به کار میبندد و هماره درصدد آن است که بفهماند قرآن نیز چنین نظریة علمی را بیان نموده است. بلکه از آن جهت مفید است که مراجعه کنندة به متن قرآن با اطلاع از جهان پیرامون خود و تحولات دنیای علم و معرفت بشری، که همه دستاورد عقل است به آیات هدایتگر الهی مینگرد و به هیچ روی تباینی میان آن دو نمیبیند. از این رو نه به نفی دین حکم می دهد و نه به پیشرفتهای بشری و دستاوردهای مادی پشت پا میزند. فراتر از آن آگاهی از فضای علمی جهان موجب میشود مفسر در برداشت آیات قرآنی و استنباط از روایات اهل بیت (ع) گرفتار خطا و مغالطه نشود. لازمة سازگار دیدن دین و دنیای جدید آن است که پارهای از آراء و اندیشههای حوزة تفسیر که از مسلّمات دینی به حساب نمیآیند را به کنار نهیم و بکوشیم که میان مطالعات قرآنی و دستاوردهای تمدن بشری همگونی و نزدیکی برقرار سازیم. این عمل باعث میشود که از دستاوردهای عقل در فهم جهان استفاده نموده و آنها را بر اساس اصول و اهداف کلی برای زندگی دنیوی به کار بندیم. پیش شرط اصلی استفاده از دادههای علوم تجربی و انسانی در فهم قرآن آن است که اولاً دادههای این علوم به روشنی اثبات شده باشد و از دایرة فرضیهها به جهان قوانین علمی قدم گذارده و حتی در مواردی جنبة حسی به خود گرفته باشد. برای نمونه گردش زمین به دور خود و به دور خورشید، وجود گیاهان نر و ماده در جهان طبیعت، تلقیح گیاهان در عالم نباتات، برخی مسائل مربوط به جنین و … از مواردی است که تقریباً از قوانین مسلم و یقینی علمی تلقی میشوند و میتوان از آنها در فهم آیات بهره گرفت. ثانیاً مواردی از آیات قرآن کریم که در فهم آنها از اطلاعات علمی کمک گرفته میشود میبایست گویای مسائل علمی باشد و به طور صریح یک مطلب علمی را بیان کند، به گونهای که طبق قواعد ادبی، استنباط معانی علمی از ظواهر الفاظ ممکن باشد و حاجتی به توجیهها و تفسیرهای مخالف ظاهر نیفتد . شاید برخی این گونه پندارند که وابسته کردن فهم قرآن به دستیابی علوم و معارف بیرونی، با تبیان بودن قرآن و شمول آن در تعارض است. بر این مبنا قرآن در محتوا و مفهوم خود وابسته به غیر خود است و علوم بیرونی به تکامل معانی آن کمک می رساند. بیشک این تصور، تصوری بیراه و ناصواب است. استفاده از علوم و معارف بیرونی در فهم بهتر معارف قرآنی استفاده از غیر قرآن نیست. چرا که اولاً این علوم و معارف مورد تأیید صاحب شریعت است و ثانیاً استفاده از علوم بشری در فهم معارف الهی، به منظور رفع نقص از معارف الهی صورت نمیگیرد بلکه برای زدودن نقص از فهم بشری است. فهم بشری در رویارویی با معارف ناب الهی در زمان انقطاع وحی به جز کوره راه عقل، که خود رسول باطنی است وسیلهای کارآمدتر نمییابد.
تحصیل علوم تجربی و مانند آن ظرفیت دل را گسترش میدهد و توانایی فهم و تحمل معارف قرآنی را بالا میبرد و به انسان شرح صدر میدهد. هر قلبی که از اندیشههای مستدّل برخوردار باشد آمادگی آن برای تحمل و دریافت علوم قرآنی بیشتر است و هر چه انسان در اندیشة جهان آفرینش از آیات کتاب تکوین خداوند بهره ببرد، قدرت او در فهم آیات کتاب تدوینی و قرآن کریم افزونتر میگردد.
آن گونه که گذشت استفاده از دستاوردهای علمی و عقلی به معنای تطبیق یافتههای علمی بر آیات جاودان الهی نیست، بلکه این یافتهها به مثابه ابزاری در فهم بهتر قرآن مورد استفاده قرار میگیرند. این یافتهها سبب تقویت شمّ فلسفی و علمی انسان و مایة شکوفایی ذهن مفسر میگردد و او را قادر میسازد که از قرآن به صورت کاملتری بهرهبردارد.ابن عباس فهمپذیری و تفسیر برخی آیات را در پرتو زمان و گذر ایام ممکن دانسته است. به باور برخی مفسران پیشرفت علوم و تکامل عقول در گذر زمان این زمینه را فراهم میآورد تا مدلول عقلی و علمی برخی آیات رخ نماید و برای مفسر قابل فهم گردد.
زرکشی (د. 799 ق.) بر این باور است که در قرآن غرائبی وجود دارد که جز با فراگیری فنون مختلف قابل فهم نیست. همو میگوید: «مَنْ کَانَ حَظُّهُ فِی الْعُلُومِ أَوْفَرَ، کَانَ نَصِیبُهُ مِنْ عِلمِ الْقُرآنِ أَکثَرَ». این سخن را یک قرآن پژوه قرن هشتم بیان داشته است و از واقعیتی سخن میگوید که رگههایی از آن در عمل مفسران هویداست. مفسران آگاه به علوم و معارف زمان خود که از اطلاعات بیرونی فراوانی برخوردار بودهاند در تفسیر قرآن به برداشتهای جامعتر و راهگشاتری دست یافتهاند. شکی نیست که معلومات زبان شناختی به عنوان پایة اصلی فهم آیات بستری مناسب برای تفسیر فراهم میآورد، ولی در قرآن آیاتی وجود دارد که موضوع آنها پدیدههای طبیعی و جهان مادی و ارتباط آنها با یکدیگر است. قرآن در طرح مباحث عقیدتی و اخلاقی از این پدیدهها سود جسته است. به دلیل زبان واقعگرای قرآن در این آیات و تجربی بودن موضوع آن، دادههای تجربی زمینة لازم برای رسیدن به نکات ظریف مورد اشاره در آیه را فراهم میآورد. آگاهی از روش، قواعد و قوانین این علوم و به کارگیری آن، به مفسر این اجازه را میدهد تا در شناخت موضوعات و قضاوت دربارة دادههای به دست آمده به روش تجربی وارد عرصة تفسیر شود. از این رهگذر نکات و ظرایفی از آیات برای مفسر امروزی روشن میشود که این ظرایف، به علت ناآگاهی از چشم مفسران گذشته پنهان میماند و چه بسا که تفسیری سطحی و نادرست از آیات ارائه میشد. با نگاهی گذرا به تفاسیر گذشته و حال درمییابیم که در دورة نزدیک به زمان ما فهم و تفسیر نسبتاً صحیح برخی از این آیات ممکن شده است. این امر روشن مینماید که فقط داشتن معلومات عمیق زبان شناسی برای فهم آیات کفایت نمیکند، هر چند این معلومات شرط لازم برای فهم است ولی شرط کافی نیست و آگاهیها و اطلاعات دیگری نیز مورد نیاز است.
با این همه برخی مفسران در بهرهگیری از دانشهای نوین بشری در تفسیر به ورطه افراط افتاده اند. علمزدگی در تفسیر قرآن نمونهای از موارد تفسیر به رأی است؛ چرا که تطبیق نظرات مختلف علمی در حوزههای متعدد بر آیات قرآن و نشان دادن آیات مربوط به هر کدام از علوم مورد ادعا در قرآن کریم امکان ندارد. اگر چنین رویکردی را در مورد قرآن در پیش گیریم چارهای جز تأویلهای ناروا و تحمیل تکلفآمیز نظرات علمی بر قرآن نخواهیم داشت. در بحث انتظار بشر از دین بیان شد که عدم مرزبندی صحیح انتظار و توقع مفسر از قرآن موجب بروز چنین مشکلات و مسائلی میشود. بیشتر مفسرانی که با عینک علمی به آیات قرآن نگریستهاند در تحلیل خود از جامعیت دین و تبیین گسترة موضوعی و محتوایی آموزههای قرآنی راه صحیحی را نپیمودهاند. آنان تبیان بودن قرآن را به این مفهوم دانستهاند که قرآن دایرهالمعارفی بزرگ است که تمام جزئیات علوم در آن آمده است، حال آنکه تبیان بودن قرآن در حوزة اموری است که به هدایت نوع بشر منتهی میشود. جامعیت قرآن به معنای اشتمال قرآن بر مجموعه اموری است که به تحقق هدف نهایی قرآن کمک میکند. اهداف قرآن عبارت است از: هدایت به سوی رشد، شکوفاندن بذر ایمان، تقوی و احسان، حرکت در مسیر عبودیت الهی و رسیدن به قلة معرفت و بندگی خداوند. شکی نیست که هیچ یک از این اهداف به طور مستقیم به قوانین تجربی نیاز مبرم ندارد. اما آنجا که قرآن در مواردی به حقیقتی علمی ـ تجربی به صورت گذار اشاره دارد از این روست که با یک حقیقت هدایتی و ارشادی پیوند نزدیکی داشته و با آن گره خورده است. پیشگویی قرآن در خصوص نهایت عالم هستی که با مسالة قیامت و سرنوشت بشر مرتبط است از این نمونه است.
نیز قرآن بیشتر به مسائلی نظر دارد که از حوزة عقل و اجتهاد بشر خارج است و اموری که چنین ویژگیای را نداشتهاند و یا در بستر زمان و تغییر شرایط دچار تحول میشوند با ارائه راهکارهای معینی به انسان واگذار شده است. اعجاز علمی قرآن را بیشتر میتوان در این زمینه دانست که انسان را در جوّ علمی قرار داد و همة روزنههای درک و معرفت او را برای نگرش به معارف گشود. متون دینی به ویژه قرآن دربارة بسیاری از پدیدههای طبیعی و انسانی سخن گفته و مسلمانان در طول تاریخ کوشیدهاند که این مضامین را تفسیر و تحلیل نمایند. تفسیر این موضوعات نمایانگر میزان پیشرفت علمی و عقلی مفسران هر دوره است. البته هیچ یک از آنان که به تفسیر این پدیدهها پرداختهاند ادعا ننمودهاند که تفسیر این پدیدهها عین اسلام است، بلکه بر این باور بوده و هستند که تفسیر این گونه پدیدهها به عقل بشری وانهاده شده است. تحلیلهای علمی از آیات قرآن را نمیتوان به سادگی قبول و بر قرآن تحمیل کرد. کوتاه سخن آن که قرآن طرح موضوعات علمی را وسیلهای برای هدایت انسان و برانگیختن قوة تفکر قرار داده و او را به نگرش بر جهان پیرامون خود دعوت میکند.
وجود آیات علمی در قرآن دلیل بر آن نیست که قرآن در صدد تشریح مسائل مختلف علوم طبیعی است، بلکه بر دعوت قرآن به طلب علم و کشف رازهای نهفته در طبیعت دلالت میکند. برخی این گونه میپندارند که برای نمایاندن اعجاز قرآن و شمول آن، باید تمام علوم و اکتشافات و اختراعات را در بیانات قرآنی جستجو نمود و به تشریح آن پرداخت، حال آن که «قرآن برای قبولاندن غنای خود به مدیحهسرایی نیاز ندارد و غنیتر از آن است که اجازه دهد داعیة علمگرایانه برای مدتی دراز رشد کند».
استفاده از اطلاعات علمی در تفسیر آیات نباید به تطبیق آیات بر مباحث علمی و تفسیر علمگرایانة صرف از قرآن منجر شود، بلکه مقصود آن است که مفسر از یافتههای علمی در فهم بهتر آیات کمک جوید. به بیانی روشنتر، استفاده از دستاوردهای علمی به مرحلة پیشینی تفسیر مربوط میشود که همان مقام فهم است نه مرحلة پسینی آن که تطبیق آیات بر مصادیق و موضوعات را شامل میشود.
پیشینة گرایش علمی در تفسیر به روزگار عباسیان برمیگردد. در آن زمان پس از فتوحات بزرگ اسلام در امپراطوریهای چند هزار ساله، برای اولین بار کتابهای علمی و فلسفی دیگر ملل به زبان عربی ترجمه شد. نخستین نمودهای تفسیر علمی در میان مفسران شیعه را میتوان در تبیان شیخ طوسی (د. 460ق) مشاهده کرد. این تفسیر که در زمره تفاسیر مهم و جامع شیعی است در مواردی از تفسیر آیات به مبحث علمی به صورت گذرا اشاره نموده است. برای نمونه شیخ طوسی ذیل آیه «الذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء » به نقد عقیدة منتقدانی پرداخته است که کروی بودن زمین را با فراش بودن آن ناسازگار میدانستند.
وی تصریح میکند که تصور برگرفته از مفهوم فراش درست است و با کروی بودن زمین که در علم هیأت مطرح است هیچ گونه منافاتی ندارد. وی همچنین آسمانهای هفتگانه را به افلاک تفسیر میکند؛ آن گونه که در مباحث نجوم و هیأت آن زمان مطرح بوده است.
ابوحامد غزالی از بزرگان صوفیه و درگذشته به سال 505 قمری، در زمینة ترویج نگاه علمی در گسترة علوم اسلامی تلاش زیادی نمود. نظری بر دو کتاب احیاء علوم الدین و جواهر القرآن مؤید این نظر است که وی اول کسی است که پایههای نظریة تفسیر علمی از قرآن کریم را پی ریخت. هر چند قبل از وی در تفسیر تبیان اشاراتی کوتاه به این روش شده بود، ولی به طور کلی این گونه مباحث در فهم و تفسیر قرآن بازتاب چندانی نداشت. بعد از پی ریزی این دیدگاه، فخر رازی (د.606ق.) با نگارش تفسیر مفاتیحالغیب که به تفسیر کبیر شهرت یافته است به این اندیشه جامة عمل پوشانید. او هر آنچه از دستاوردهای علمی و فرهنگیای که در فضای اجتماعی آن روزگار رخ مینمود را بر آیات قرآن تطبیق داد. هم از این روست که اندیشمندان اسلامی در توصیف تفسیر او گفتهاند: «فخررازی در تفسیر خود، هر مطلبی را به جز تفسیر قرآن بیان نموده است». این ادعایی بدون دلیل نیست. در مواضع متعدد از تفسیر فخررازی نتیجة پیش گفته قابل وصول است. برای نمونه او در تفسیر آیاتی از سورة نحل که به نحوة زندگی زنبور عسل و فرآوردههای این حشره و فواید آن اشاره دارد به طور مفصل شکل هندسی ساختمان کندو را شرح داده و قوانین حاکم بر زندگی گروهی زنبورها را بیان نموده است؛ آن گونه که یک دانشمند علوم طبیعی در زمینة جانورشناسی به تشریح این موضوعات میپردازد. بیضاوی در گذشته به سال 691 قمری نیز با تألیف انوار التنزیل و اسرار التأویل در زمرة رهروان این راه قرار گرفت.
اما در میان مفسران شیعه پس از شیخ طوسی تا قرن یازدهم، یعنی حدود شش قرن، گرایش علمی رونق چندانی نداشت تا اینکه در قرن یازدهم با ظهور ملاصدرا و تألیف تفسیر القرآن الکریم، گرایش علمی و فلسفی رونق گرفت. بعد از ملاصدرا، دیگر مفسران توجه چندانی به این روش ننمودند به طوری که در تفاسیر فیض کاشانی، علامه شبّر و… اثری از این شیوه نیست تا اینکه در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم علمگرایی شکل تازهای به خود گرفت.
مسلمانان در این برهة تاریخی برای برون رفت از عزلت سیاسی و اقتصادی که نقطة اوج آن اواخر قرن 18 میلادی بود ناگزیر شدند که برخی از جنبههای مادی موجود در فرهنگ غرب را اقتباس کنند، چرا که میبایست خویش را با نیروهای جدید دنیوی پیوند زنند تا در مقابل دشمنان خود تاب مقاومت داشته باشند. شکستهای نظامی مسلمانان سرآغازی برای تحول در نگرش مسلمانان به دانش دنیای نو بود. آشنایی با تمدن غرب که زندگی مسلمانان را متحول ساخته و عقب ماندگیهای آنان را بیش از گذشته به آنان مینمایاند زمینهای را برای تحول در نگرش به میراث کهن فکـری و ایمـانی ایشان فراهم آورد و این خود بستری برای رشد و امتداد اندیشههای علمگرایانـه در تفسیر که از گذشته وجود داشت پدید آورد که در قرن بیستم رشد فزایندهای به خود گرفت.
احیای دین و فکر دینی، ایجاد هماهنگی میان علم و دین و رفع شبهة تناقض میان این دو، تحول معرفت دینی و تکامل آن و تأثیر علمی و فرهنگی ملتهای تازه مسلمان را میتوان از دیگر عوامل روی آوری و رشد تفسیر علمی قلمداد کرد.
ــــــــــــــ
برای پرهیز از اطاله سخن ارجاعات علمی این متن حذف گردیده است. در صورت درخواست خوانندگان عزیز مراجع علمی این بخش ارائه خواهد شد.
ای مردم،
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو کرده است. ماهی که نزد خدا، بهترین ماه هاست و روزهایش بهترین روزها و شب هایش بهترین شب ها و ساعت هایش بهترین ساعت هاست. ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده اید.
نفس های شما در آن ثواب تسبیح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت. اعمال شما در آن پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت های راستین و دل های پاک، بخواهید که توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید. شقی و بدبخت، آن کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش خدا بی بهره شود. در این ماه با گرسنگی و تشنگیتان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید. به فقیران و درماندگان کمک و تصدیق کنید. به پیران و کهنسالان احترام و ارج بنهید. به کودکانتان ملاطفت و مهربانی کنید.با خویشاوندان رفت و آمد داشته باشید.زبان خود را از گفتار ناشایست نگاه دارید. دیدگان خود را از دیدن ناروا و حرام بپوشانید و گوش های خود را از شنیدن آنچه نادرست است، باز دارید. با یتیمان مردم مهربانی کنید تا بعد از شما با یتیمان شما مهربانی کنند. از گناهان خود به سوی خدا توبه و بازگشت کنید. در اوقات نماز، دست های خود را به دعا بردارید، زیرا که وقت نماز بهترین ساعت هاست و در این اوقات، حق تعالی با رحمت، به بندگانش می نگرد و اگر با او مناجات کنند، پاسخشان دهد و چنانچه او را ندا کنند لبیکشان گوید و اگر از او بخواهند عطا کند و چون او را بخوانند مستجابشان گرداند.
ای مردم،
جان هایتان در گرو اعمال شماست. پس با طلب آمرزش از خدا، آنها را از گرو، خارج کنید. پشت شما از بار گناهان سنگین است، پس با طول دادن سجده ها، آنها را سبک گردانید و بدانید که حق تعالی به عزت خود سوگند یاد کرده است که نمازگزاران و سجده کنندگان در این ماه را عذاب نکند و در روز قیامت آنها را از آتش دوزخ درامان دارد.
ای مردم،
هر که از شما روزه دار مومنی را در این ماه افطار دهد، نزد خدا پاداش بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته اش را خواهد داشت. برخی ازاصحاب گفتند: یا رسول الله! همه ما قادر به انجام آن نیستیم، حضرت فرمود: با افطار دادن روزه داران، از آتش جهنم بپرهیزید اگرچه به نصف دانه خرما و یا به یک جرعه آب باشد.
ای مردم،
هر که اخلاق خود را در این ماه نیکو کند، از صراط، آسان بگذرد، آن روز که قدم ها، بر آن بلغزد. هر که در این ماه کارهای غلامان و مستخدمان خود را سبک گرداند، خدا در قیامت حساب او را آسان کند. هر که در این ماه از آزار رساندن به مردم خودداری کند، حق تعالی، روز قیامت، خشم خود را از او باز دارد. هر که در این ماه یتیم بی پدری را گرامی دارد، خدا او را در قیامت عزیز گرداند. هر که در این ماه صله رحم کند و با خویشان بپیوندد، خدا او را در قیامت به رحمت خود واصل گرداند و هر که در این ماه رابطه اش را باخویشان خود قطع کند، خداوند در قیامت رحمت خود را از او دریغ نماید. هر که در این ماه نماز مستحبی بپا دارد، خداوند او را از آتش جهنم برهاند و کسی که نماز واجبی بجا آورد، خداوند ثواب هفتاد نماز واجب در ماه های دیگر را به اوعطا کند.
هر که در این ماه بسیار بر من صلوات فرستد، خداوند کفه سبک اعمال او را سنگین گرداند. کسی که در این ماه یک آیه از قرآن تلاوت کند، ثواب کسی را دارد که در ماه های دیگر قرآن را ختم کرده باشد.
ای مردم،
درهای بهشت در این ماه گشوده است، از پروردگار خود بخواهید که آنها را بر روی شما نبندد و درهای جهنم در این ماه بسته است از خدا بخواهید که آنها را بر روی شما نگشاید. شیاطین در این ماه در غل و زنجیرند، از خدا بخواهید که آنها را بر شما مسلط نگرداند.
علی (ع) فرمود: در این حال از جا برخاسته و عرض کردم: ای پیامبر خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمود: ای اباالحسن! برترین اعمال در این ماه پرهیز از محرمات است.
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهی لقمه های راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب ها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ